زمستان رفت و روسیاهی بر زغال ماند
گاهی آدم ها چه راحت به یکدیگر انگ می چسبانند … گاهی چقدر راحت برخی چیزها را که نیست به یکدیگر نسبت می دهند …
فرزندی از دیوان با ایمان و اعتمادی که به خود داشت، پا بر نردبانی گذاشت که پیشرفت و آبادانی شهر و دیارمان را به همراه داشت، اما کسانی از همین دیار به جای محکم نمودن پله های آن تیشه های خود را تا توانستند تیز کردند و به جان آن افتادند.
هر انسان می تواند با دلیل از داشتن یا عدم داشتن قابلیت دیگران بگوید و روشنگری کند هرچند دیگران که از جاهای دیگر وارد معرکه شده بودند با تمام و کمال مورد حمایت مردم و مسئولین خود قرار گرفتند زیرا با همدلی نقاط ضعف خود را پوشش دادند و بصورت یکپارچه پا به میدان گذاشتند زیرا ضعف فرزند خود را ضعف خود می دانستند، در روستای ما کار به جایی رسید که ایمان و مسلمانی فرزندان خود را زیر سوال بردند و آنها را فتنه گر و بی ایمان معرفی کردند.
چرا؟ به چه دلیل؟ شاید گذر زمان به این سوالات پاسخ روشنتری بدهد.
این شعر وصف یک جوان دیوانی است :
تبسم غرق رویای تو گشت …
چشم، محوی تماشای تو گشت…
روزی که سیمای بغضت شکست …
لحظه ی شوق دیدارت بگشت …
با آزادگی در گوشه ذهنم نشست …
مرد و مردانگی یکجا با هم نشست …
آه آمد وَ درِ سینه شکست …
تهمت های نا روا دل شما را شکست …
شما بسپاریدش به عرش …
کسیکه دل های شما را شکست …
حرف بسیار است و دل خلوتگاهی مناسب برای آن ، پس به جاست به همین مقدار بسنده کنیم تا شاید روزنه ای در روستا باز و دل مردمان شاد گردد.
به امید دیوانی آباد و سرافراز
نوشته شده توسط ناصر دیوانی پور در پنج شنبه, ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ ساعت ۸:۰۰ ب.ظ
خداوند خودش شاهد و ناظر بر کار های ایشون بود،امام حسین علیه السلام یک جمله بسیار پرباری داره،میفرمایند اگر دین ندارید حداقل در دنیای خود آزاده باشید.ایشان با پررویی تمام آقای دیوانی را یک درخت بی ثمر خواند که مردم نباید یه این درخت بی ثمر آب بدن،ولی این کارها گور خود بادست خود کندن است،حتی جریانهای دور دوم انتخابات.همه ی این کارها در تاریخ ثبت و روزی علیه این آقا گواهی خواهنددادوتاریخ نشان داده که هیچ مقام و مرتبه ای جز مرتبه ای که انسان نزد خداوند داره باقی نمی مونه،ان شاالله درآینده ای نزدیک آیه ی معروف جا الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا اتفاق خواهد افتاد.درجواب سخنرانی هایی که ایشون وقت قبل در مراسم بزرگداشت روز معلم انجام دادند و به تعریف و تمجید از خود پرداختند هم بگم مشک آن است که خودببوید نه آنکه عطار بگوید.